روزِ مبادا

آدمیزاد باید یک جایی، یک کسی برای روزهای مبادا داشته باشد

آشفتگی

از نظر روحی نیاز دارم که یه دوست صمیمی تمام وقت داشته باشم.

ف پیامامو سین میکنه فقط! حتی سین هم نمیکنه به نظرم و ویس‌هامم گوش نمیکنه گمونم... بالاخره قابل درکه چون ما کلا دو روز همو دیدیم و اون طیق آخرین اطلاع من توی کات یا شرایط مشابه هست و احتمالا حوصله دور و بریاشم نداره چه برسه به من جدید و پیگیر!! این کاملا قابل درکه ولی اینکه مخ من اینو نمیفهمه نمیدونم چه کوفتیه.

بقیه بچه هام هرکی سرش توی زندگیشه و خداوکیلی پیامامو هروقت و هرموقع جواب میدن حتی ساعتها تلفنی صحبت میکنن با من... ولی اقناع نمیشم نمیدونم چه مرگمه. امروز به هدایتی هم پیام دادم یکم دیر و سرد جواب داد کلا یخ کردم :/

تایم زیادی از امروز بیخودکی توی اینستا و سایتای شاعرانه چرخیدم. البته که من کژدار و مریز داشتم زندگیمو میکردم تا اینکه دومرتبه خواب ف رو دیدم که هیچ کدومش جالب نبود و دومی که کلا افتضاح بود. خلاصه هیچی ازم برنمیاد و آشفته شدم... خدا بخیر کنه این حال منو...

راستی سی دی های پیر هم خراب بودن حتی از لپ تاپ منم خرابتر و خبری از پشتیبانی نشده. منم جراحی رو اوردم میخونم چیکار کنم؟! جهادی بعدی هم هدایتی گفت رو هواست. 

خدایا حال منو خوب کن خواهش میکنم....

۰۴ آبان ۹۹ ، ۲۱:۳۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

مثل کسی که توی کوهستان گم شده و هیچ‌کس دنبالش نیومده

دیروز تا حالا اول ز و بعد مامان، حالمو خراب کردن...

ز که طبق معمول بود رفتارش! اما مامان چی؟ برگشت راجع به درس و رزیدنتی و جهادی بعدی یه طوری حرف زد که احساس کردم حتی یک درصد هم براش مهم نیست من خوشحال باشم یا حالم چطور باشه... اگه واقعا دلش میخواد من بیشتر پی درسم باشم شاید بهتر بود شرایطشو برام ایجاد بکنه یا کمی بهتر از کنایه بیانش کنه...

غمگینم...

دیروز حسین اومد پیشم و روبراه نبود... من اما نمیدونستم باید ناراحت باشم یا چی...

بابا وقت مشاوره قراره بگیره... کاش یکی باشه که به حرفام گوش کنه من لبریزم از حرفهای شنیده نشده... هرچند نمیشه گفت از توی اینطور کارا چی در میاد و اصلا نتیجه میده یا نه.

از فردا باید بخونم برای رزیدنتی

میخوام گوشی هم بگیرم استرس پول کم اومدن و فلان و بسار اونم قوز بالاقوزه!

میترسم بعد از یک سال و نیم، اون جهادی که رفتم آخرین جهادی زندگیم بوده باشه و ندونسته باشم...

غمگینم... خدایا منو ببخش که بنده به درد نخور و ناشکری‌ام. هیچ وقتم معلوم نی چه مرگمه...

۰۱ آبان ۹۹ ، ۰۱:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

سیمگه

لعنتی چی توی صدای این ریختی خدایا

این آهنگای "یانکی" و "اوزولمیدین می" چقدر خوبن چقدرررر

 

+ دلم میخواد در اولین فرصت زبان انگلیسی رو به یه سطح مطلوب برسونم و برم سراغ تقویت ترکی استانبولی و فرانسه. خوش به حال فائزه که چند تا زبان رو استاده یا حتی باباش. دست راستشون روی سر من :)

۲۸ مهر ۹۹ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

یا امام رضا

باید چند نفر دیگه به دنیا بیاد که شاید شاید شاید یکیشون شبیه استاد جانم بشه؟ چند صد نفر از من و امسال من که ادعای امروزی بودن و باسواد بودن داریم رو با هم درنظر بگیری؛ یک درصد از وجودش، برکت و مهربونیش نمیشیم. دکتر غلامی عزیزم، بهترین استاد دنیا... امشب که شنیدم حالتون ناخوشه انگاری دنیا روی سرم آوار شد. الهی درد و بلاتون بخوره تو سر من که اینقدر دیر فهمیدم ... دورتون بگردم من، کاش میتونستم کاری بکنم. کاش بودنم برای خوب شدنتون فایده‌ای داشت. تو رو خدا زودتر خوب شید.... من شما رو به امام رضا قسم میدم و از ایشون شفاتون رو میخوام...

۲۶ مهر ۹۹ ، ۰۱:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

امام رضا جونم

چشم هامو میبندم، باقی عمرمو میدم که فقط یک روز کامل توی حرمت باشم.

جلوی صحن انقلاب... بوی حرم میاد، صدای نقاره خونه... صدای جمعیت صدای بهشت صدای دلتنگی

آقا جونم سلام!

اندازه همه دنیا میخوام حرمتو، آغوش مهربونتو

میدونی چند ماهه داریم دور از شما توی جهنم سرمیکنیم. نه که خدایی نکرده بخوام ناشکری بکنم و نعمت ها رو ندیده بگیرم نه! اما دنیایی که توش زیارت اربعین و صحن حرم امام رضا دست نیافتنی باشه، بخدا قابل تحمل نیست...

و ما داریم غرق میشیم، داریم گم میشیم ،داریم تموم میشیم آقا جونم... مثل بچه ای که توی بازار سرگرم دیدن اسباب بازیا شده و دست باباشو ول کرده. باباجونی شما میاین دنبالمون مگه نه؟

شما سربه هواییای این بچه گم شده رو میبخشید و دوباره بغلش میکنید مگه نه؟

امام رضا جونم...عزیزترین جانم! من و دوستام و بقیه مردم گم شدیم... همه حالمون بده. زخمی شدیم آقا جونم. نشستیم گوشه بازار زخمی و خسته. میدونیم که شما میاید دنبالمون. با همون عشقی که شما بهمون دمیدید داریم زندگی رو میگذرونیم.

آخ آخ آخ امااااااااان امان از دلتنگی امان از قلبی که سیاه شده و دلی که هنوز اسم شما میاد میلرزه. قسم به آرامش کفترای گنبدطلاتون، به نسیم بهشت توی صحن و سراتون، به دلهای دخیل بسته به پنجره فولاد و نگاه های گره خورده به ایوون طلاتون، قسم به لبهای لرزون زائرا و بغض های شکسته در گلو و نگاه های خیس مردم پای تلویزیون... ما رو دعوت کنید یه بار دیگه به مشهدتون. بهمون ببخشید نگاه و آغوش و مسیر سبزتون رو برای یک عمر.... آخه مگه از خاندان کریم جز این انتظار میره.... الهی من قربون خاک پاتون بشم آقا جااااان جانانم.

....

۲۵ مهر ۹۹ ، ۰۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

آغوش خدا

یه ویسِ کال هول هولکی برای فاطمه فرستادم. البته سرکار که بودم ویسای بهتری ریکورد کرده بودم اما انگار قسمت نبود اونا فرستاده بشه هرکدوم به نحوی قبل از ارسال نابود شد :/

امیدوارم حال داشته باشه گوش کنه و از اون مهمتر از خدا میخوام حالشو خوب کنه چون قطعا اوضاع من طوری نیست که بشه به دعاکردنم امید داشت... یکی باید واسه من دعا کنه .... ولی خب ناامیدی از شیطونه و خدا کمکمون میکنه ان شاء الله.

خدای حسین جان جانانم

خدای امام رضا جووونم

خدای گناهکارای بی پناه...

۲۴ مهر ۹۹ ، ۲۰:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

ثبات

دیدم یکی از بچه ها توی وبش درباره اینکه دنیاش چه رنگیه نوشته بود و از بقیه هم خواسته بود بنویسن. راجع به زینب، همیشه فکر میکردم دنیاش صورتی و گلبهی باید باشه اما این دفعه توی قزوین دیدم نه لایه‌های خاکستری توی زندگی همه بچه‌ها خودی نشون داده. یکی صورتی خاکستریه یکی بنفش و مشکی یکی سبزو نوک مدادی و.... راجع به خودم نمیدونم چی باید بگم. بدترین چیزی که توی زندگیم ایجاد شده عدم ثباته. من دیروز عصر سبز و گلبهی بودم و شب تماما سیاه. مطلقا محیط دخالتی توی این امر نداشت و من با دستای خودم همچین گندایی میزنم. 

گلدون پرتقالم که از داغی آفتاب پاییز سوخته بود، بعد از چند هفته نوازش بالاخره یه برگ لطیف کوچولو زده. وقتی دیدمش قلبم پر از اشتیاق و امید شد. حیف که فقط تونستم با سرانگشتام نوازشش کنم و به گلدون رنجورم بگم مرسی که برگشتی مرسی که تنهام نذاشتی...

به بعضی چیزا نمیشه زیاد نزدیک شد. میسوزی و تموم میشی. این گلدون طفلکی من هرروز داشت شاخ و برگ اضافه میکرد و قد میکشید حتی ممکن بود تا نوروز بعدی درختچه پرتقال بشه اما عاشق آفتاب بود. یه روز اینقدر آفتاب گرفت تا همه برگاش سوخت...

از اون روز با کلی غصه بردیمش توی راه پله که آفتاب بی‌جون غیر مستقیم میگرفت، نه رشد کرد نه برگ اضافه کرد. با کلی جون کندن امروز بالاخره تونست برگرده به زندگی. چقدر آفتاب شبیه عشقه. اونقدر میخوایش که همه داشته‌هات رو به پاش میریزی و بعد که حس میکنی داری میرسی و گرم میشی یهو میبینی سرتاپا سوختی و تموم شدی.... اگه زنده بمونی تازه بعدش فراق شروع میشه...

 

۲۳ مهر ۹۹ ، ۱۳:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

کابوسِ رفتنِ عزیزمان...

امروز به سهیل پیام دادم تاریخ جهادی بعدی اینه یاچی؟

جواب نداد. خیلی تعجب کردم. بعد از دوساعت ناهید پیام داده تاریخ اینه و مکان هم تهرانه نه لرستان. یکم لحنش هم خشک بود برخلاف همیشه... تعجب کردم اما فکر کردم شاید حوصله نداشته یا کاری پیش اومده عجله‌ای نوشته. حتما سهیل هم باز لوس کرده خودشو.

سرشب توی استوری واتس اپ ابراهیمی دیدم که یکی از بچه‌های شناسایی لرستان شهید شده... وای خدای من دو سه بار پیام تسلیت رو خوندم تا متوجه شدم. خشکم زد. تصادف کرده بودن.... آخه چطور ممکنه خدا جون ...

به ابراهیمی پیام دادم گفتش توسلی و باروح هم زخمی شدن. گفت از دیشب حالمون بده همگی شرایط سختی داشتیم. نفسم بالا نمیومد حالم بد بود... یاد خواب دیشبم افتادم، آشفته و پریشون همشم درباره جهادی بود. جسمم اینجا و و روحم با بچه‌ها تا صبح غصه خورده بود...

خدایا خداجونم خدای مهربونم الهی من قربونت بشم که همیشه منو دوست داشتی. خودت میدونی اینا همه بچه‌های پاک و خوبین، خودت مراقبشون باش خودت به خانواده اسماعیلی صبر بده... خودت مرحممون باش

 

+شاید برای ادامه یا قطع رابطه با حسین برم پیش مشاور. تصمیم بسیار سختیه.

++فاطمه دوروزه پیاممو سین نکرده. دلخور که هستم اما بیشتر از خدا میخوام این جواب ندادنه از سر حواس پرتی باشه تا بدحالی و کم حوصلگی. خدایا من بنده‌ی بد توام اما مگه جز تو کی رو دارم که ازش بخوام مراقب فاطمه باشه، حتی از شر من....

خدا جونم خدای حسین جانم، خدای شهید سلیمانی، مهربونترین...

۲۲ مهر ۹۹ ، ۰۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

باز هم صیقل شدی روح جان

هیچ وقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده اید و بعدها به این نتیجه رسیده اید ذره ای برای عشق شما ارزش قائل نبوده اند، افسوس نخورید.

شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، بخشیدید. و چه چیزی زیباتر از عشق...

هر رنجِ دوست داشتن، صیقلی ست بر روح...

و با هر تمرین دوست داشتن، روح تو زلال تر می شود...

 

| قطعه گم شده / شل سیلور استاین |



برگرفته شده از cofe-sher.blog.ir

۲۱ مهر ۹۹ ، ۰۱:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

فکرشو بکن یک طرفه هم باشه...

اکثر موجودات،

همیشه به خاطر نقطه ضعف هایشان، توی دردسر می افتند.

مگس ها، چیزهای چسبناک را خیلی دوست دارند.

شب پره ها، شعله را

و آدمها، عشق را...

 

| هربر لوپوریه |



برگرفته شده از cofe-sher.blog.ir

۲۱ مهر ۹۹ ، ۰۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da