روزِ مبادا

آدمیزاد باید یک جایی، یک کسی برای روزهای مبادا داشته باشد

۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

کنار رودخونه

گفتی موهامو کوتاه کردم. میرفت تو چشمام اذیت می‌کرد.

زیر لب گفتم قربون موهات و چشات بشم دلبر...

گفتی عه! ببین هرچقدر میگم تو غذای من فلفل نریزین؛ نمیتونم تند بخورم؛ بازم ادویه میزنن. اخم کرده بودی و غر میزدی!

لبخند زدم و فکر کردم چطوری میشه یکی غر زدنش هم اخمش هم غذا خوردنش هم خوشمزه باشه؟

ورزش دور رودخونه؟ جدی؟ چرا منو نمیبری؟! قوانین رو رعایت میکنم :) امیدوارم توام رعایتشون کنی.... یا نه، راستش دعا میکنم نتونی! چه نتونستن باشکوهی! بعد تموم قانون‌ها رو برام بشکنی... 

دلم برات تنگ میشه. و هربار بیشتر بوی تو رو میدم... 

۱۰ شهریور ۰۴ ، ۰۱:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

چشماتو ببند آرزو کن...

گاهی وقتا نمیدونی همینکه میتونی درگیر روزمرگی بشی هم نعمت محسوب میشه. گاهی اینقدر کاهش مود دارم و حالم بده که دست و دلم به هیچ کاری نمیره. نه غذا نه استراحت نه درس نه هیچی. مقصر شخص نیست البته که اشخاص نزدیک میتونن تشدید یا تقلیل ایجاد کنن ولی این قضیه باید مسیله‌ای فراتر باشه مثل آشفتگی ذهنی یا یه استرس خیلی زیاد و خیلی نزدیک.

امروز روز تولدم بود و فقط خواهرم و ستاره بهم تبریک گفتن و یادشون بود. از اینکه دیگران نگفتن دلخور نیستم. میدونم که همه آدم‌های نزدیک‌ میدونن من شهریوری ام همین قشنگه و واقعا کافیه. میدونم که هرکسی درگیر میدونی از جنگ توی زندگی خودشه و هزار و یک فکر و خیال داره که باید تا آخر روز سرو سامون بده ولی خب قبلا انگار بیشتر برای همدیگه وقت میذاشتیم. یه جورایی مامن بودیم. فکر میکنی کار خاصی میکردیم؟ نه فقط حرفای همدیگه رو واقعی گوش میکردیم و حس شنیده شدن به طرف می‌دادیم. چند وقته با هرکی حرف میزنم احساس میکنم یا میخواد سریعا کارش رو بگه یا منتظره من زود حرفم رو تموم کنم. یه جور حس مزاحم بودن دارم که حالم رو بدتر میکنه. گاهی هم طرف گوش میکنه و هی همزمان توجیه میاره یا میخواد بگه نه ببین چیزای بدتری وجود داره و مسئله تو مهم نیست! شاید خودمم گهگاه این کار سخیف و کثیف رو انجام بدم ولی واقعا خیلی زود ازش پشیمون میشم و سعی میکنم جبران کنم. این نوع برخورد غریبه طوری هی فضا رو مسموم‌تر میکنه. 

اینکه مد کردن از کسی توقعی نداشته باش؛ گه خوری مفته. آدمیزاد مگه عنکبوته؟ درسته که تو نباید از همه به یک میزان توقع داشته باشی و بازم صحیحه که از خیلی ها هیچ توقعی نباید داشته باشی ولی این مسئله شامل آدم‌های نزدیک‌ انگشت شمار زندگیت که نمیشه. اگه بشه اصلا معنی نزدیک بودن چیه؟!

نزدیک یعنی ما انتخاب کردیم برای هم وقت و توجه و محبت و همدردی رو با کمال میل خرج کنیم. گاهی تو خوب نیستی گاهی من ... و ما به داد هم میرسیم. 

اشتباه میگم؟ اگه اشتباهه من این اشتباه رو دوست دارم. اون زندگی که بدون توقع باشه اصلا زندگی نیست. آدمیزاد نیاز داره که دوست بداره و دوست داشته بشه. با آدمهایی شبیه به خودش . حالا اگه توی پیدا کردن مصداق اشتباه کرد بحث دیگه آیه ولی بی تفاوتی و گاو بودن رو اینقدر مد کردن کردن کردن که راستی راستی بعضیا گاو بودن رو ارزش بالاتر دونستن...!

دلم میخوادت. فرقی نداره پس‌فردا آزمونم چقدر مهمه. فرقی نداره استرسم بالاست یا مرور عقبم یا یادم میره غذا بخورم، من تو رو همیشه کم دارم. به نبودنت عادت نمیکنم. روز تولد فک میکنی خدا بیشتر دعاها رو مستجاب میکنه؟ که برم بغلش گریه کنم بگم تو رو بهم بده....

۰۵ شهریور ۰۴ ، ۲۲:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

برای نگار

دلم میخواد بمیرم. این رو سه بار امشب به نگار گفتم. چون از صبح که پریود بودم و سرفه میکردم و دیشب بد خوابیده بودم برای همینا نتونسته بودم یک کلمه بخونم و دقیقا وقتی یکم عصر بهتر شدم فاطی و پسرش اومدن خونمون. مامان تموم کارا رو گذاشته بود برای وقتی که بیان. زهرا طبق معمول هیچ کاری نمی‌کرد و نمیشد هیچی رو بهش سپرد و عجیبترین قسمت ماجرا این بود که مامانم توقع داشت من تمام وقت کنار مهمون بشینم و سرش رو گرم کنم و باهاش حرف بزنم! حتی ده دیقه رفتم دستشویی که پد عوض کنم جلوی همون مهمون دعوام کرد که کجا بودی!

امروز شنبه بود و پنجشنبه هم آزمون منه. حالم خوب نیست. اصلا ... 

میدونم که خیلی وقت تلف کردم و میتونستم الان توی حالت خوبی باشم ولی دلیل نمیشه که این همه خانوادم بی ملاحظه باشن نزدیک امتحانم. تموم امشب بغض داشتم. از همه متنفرم از خودم بیشتر

 از همه متنفرم از خودم بیشتر!

از همه متنفرم از خودم بیشتر!

از همه متنفرم از خودم بیشتر!

دلم میخواد بمیرم. واقعا. دلم میخواد همه رو پس بگیره و بده به یکی که لیاقت و موقعیتش رو داره. من نهایت به درد همون معمولیات میخورم که همیشه ازشون بدم میومد و قانع نبودم بهشون.

دلم میخواد بمیرم.

متنفرم از قضاوت دیگران وقتی قراره امتحانم رو بیفتم. بیزارم از این همه دست و پا زدن.

شکمم درد میکنه سرم درد میکنه جلوی گردنم یه جایی معادل تیروئید انگار فشار روشه و احساس خفگی میده و به لمس حساسه. سرفه میکنه و قلپ قلپ خون نیاگارا بیشتر ازم میره.  قفسه سینم تنگه. ولی هیچی نمیشه

بازم هیچی نمیشه....

۰۲ شهریور ۰۴ ، ۲۳:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

بی درمون

هزار حرف تو دلمه. هزار درد بی درمون...

بعضیاش رو به نهنگ آبی گفتم. خیلی‌هاشون رو هیشکی نمیدونه.

خدا کنه یه روزی خوب شیم. یعنی میشه؟

۰۱ شهریور ۰۴ ، ۰۳:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da