روزِ مبادا

آدمیزاد باید یک جایی، یک کسی برای روزهای مبادا داشته باشد

۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

معجون منی

اگه بخوام به ترتیب بشمرم اول از همه مهربونی و احساست منو میکشونه. بعد منطق و عقل و انعطافت موقع مطرح شدن هر موضوعی! تو برای جوابهای ساده هم فکر میکنی. هنوز نمیدونم بیشتر جوانب رو میسنجی یا دنبال بهترین یا صادقانه‌ترین جوابی. دلم میخواد بدونم :) از اون دونستنها که خودت ریز ریز بهم توضیح بدی و من لبخند بزنم و بگم آره منم همین فکر رو میکردم! توی دنیایی که این مسائل ترند نیست، تو یه جور خوبی خودتی. ترند نیست که مرد اینقدر گرم باشه این همه با احساس باشه نسبت به نزدیکترین‌های زندگیش. معمول نیست مرد اینقدر به نظرات فکر کنه و نظرش رو عوض کنه. آدم‌های ظاهر بین و احمق چطوری این گنجهای تو رو نمیبینن؟! اصلا بهتر! بذار خودم تنها رصدخونه‌ی این کهکشون مخفی باشم. جای همه نگات میکنم...

سومین ویژگی حتما شجاعت توئه. من شیفته‌ی شجاعت و قدرتش هستم. اینکه به سختی میشه توی چارچوب قرارت داد. استاندارها مال توئه. خط قرمز‌ها برای توئه و دیگران باید یاد بگیرن رعایتش کنن. این خیلی قیمتی و خیلی درخشانه به چشم من :)

چهارم اینکه تو جنگجوی منی... اصرار دارم که نگم سخت کوش. نه! تو کارت از کوشش و تلاش گذشته. تو سالها جنگیدی و توی هر شرایطی دوباره ادامه دادی. من این رو خیلی خوب میفهمم. آدمای جنگجو توی دنیا زیاد نیستن. اونهایی که چشمها و اشک‌هاشون هم فرق میکنه. اونهایی که نمیتونن هرگز به گذشته برگردن و امروز رو زندگی میکنن برای فردایی که روشنتره و ساختنش نفس به نفس پیش میره... و من چقدر خوب اینها رو میفهمم. 

پنجمین ویژگی روح صدای توئه وقتی به کلمات جون میده. شعرها رو میرقصونه و به رویاها رنگ میده. صدای تو گاهی خشن و استواره مثل کوه و گاهی نرم و روونه مثل آب چشمه‌های روشن کوهستان! تو از زبون ستاره‌ها برام لالایی میخونی و آندرومدا و راه شیری سر روی شونه‌هات میذارن... هرم نفسهات قلب من رو به تپش میندازه. 

ششم جسم فیزیکی تو با همه جزئیاتی که سالها ازت جذاب‌ترین مرد جهان رو ساخته. گاهی فکر میکنم حتی این بعد از تو هم مال منه و هیچ کس به اندازه‌ی من فاتح و کاشفش نبوده :) جزئیات خطوط انگشت‌ها و ناخن های دستت رو کسی به اندازه‌ی من بلده؟ یا فرم زیبای ابروهات که موقع سربازی هم دلبرتر از همیشه بود. خال لبت خال چشمت خال گونه و خال پیشونی و گردن و انگشت و بینی و بقیه رو که میبینم؛ فکر میکنم مگه فرشته ها چند بار تو رو بوسیدن؟ جسم تو وقتی در مسیر مهربونی و احساساتت قرار میگیره گویا هر عضو معنای زیستی تازه‌ای رو متولد میکنه. تو با چشمهات حرفهای عمیقی میزنی گاهی مهر میطلبی و گاهی عشق میبخشی و ذوبم میکنی. انگشت‌های تو رو گویی خدا برای لمس مرزهای شب آفریده و آغوشت هنوز راز تپش قلب این کهکشونه. تو با همه‌ی رمز و رازها و ابریشم موها و جزئیاتت با بقیه موارد قبلی ترکیب شدی و چیزی رو ساختی که من براش بی تابم...  

 

۳۱ مرداد ۰۴ ، ۰۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

از اول

هنوزم آشپزی اونقدر حس زندگی میده که میتونه کاملا آرامش رو بهت برگردونه و شارژت کنه برای شرایط سخت! امروز برای مامان اینا ته‌چین پختم. خودم زیاد راضی نبودم به نظرم متوسط بود ولی همه خوششون اومد و کلی تعریف و تمجید دریافت نمودم!

خدایا بنده‌ی خرابکار و گند زده رو اگه تحویل نگیری چیکار باید بکنه؟ همونکه کلی نعمت بهش دادی ولی سر به هوا بود و شکر نکرد و کثیف شد. این کثیفی و دوری اذیتم میکنه. این نادانی بیشتر... این غرور این تکبر این خودبرتربینی احمقانه رو از بنده حقیر پاک کن. من آخه بدون تو؟ خدا نکنه..... 

کمکم کن جبران کنم. نمیخوام این وضع رو...  دستمو بگیر. من دوست ندارم هرچیزی رو که بوی جدایی از تو رو بده... ببخش منو. پاکم کن. از اول دوستم داشته باش. منو توی آغوشت قایم کن....

۱۱ مرداد ۰۴ ، ۰۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

خال لبت

برای اولین بار از روی گوشی بوسیدمت! تا حالا اینقدر برای دیدن کسی دلتنگ نبودم.هیچ وقت این همه سناریو برای کسی نپروروندم. لعنتی...

گَرد ستاره‌ی قلب من اگه با خال لبت مشترک باشه چی؟ یا حتی با خط مژه‌های شاعرانه‌ت. چرا این همه درگیر توام؟ رویای تو یهو از کجای هستی من رو فتح کرد؟ تو کدوم پادشاهی که این همه از اقلیمت دور موندی؟ مردم شهرت دلتنگن بی قرارن و لبریزن از عشق و رنج و صبوری!

آشفته حالم! توی زندگی بعدی به دیدنم بیا...   

۱۱ مرداد ۰۴ ، ۰۱:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

پیس میکر

روز مبادا کجاست؟ هر روزی که بدون تو میگذره... 

از بقیه آدما بیزارم. تو چرا اینقدر خوبی؟ درباره‌ی تو ساعتها حرف زدم. نه اینکه بعضی کارات ناراحتم نکنه ولی خب میتونم ببخشم. بالاخره این روزا هم میگذره.‌ هردوی ما باید این‌ ماراتن رو به سلامت تموم کنیم. جز موفقیت راهی نداریم :) 

باید بیشتر برات بنویسم. چقدر دیروز که اون بچه رو بغل کرده بودی بهت میومد بابا بشی :) من اونقدر خوبم که انگار واقعی نیستم؟ لعنتی پس خودت چی؟! قلب منی... 

۰۷ مرداد ۰۴ ، ۱۶:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da