چقدر میگذره؟ خیییلی!! اصلا نمیدونم چقدر! انگار وبلاگ برای دوره کبوترهای نامه رسون بوده.

ولاگهایی که بوک مارک کردم هیچ کدوم از سالها قبل تا الان به روز نشدن. چه غم انگیز... چه دلگیر

منم دوتا وبلاگ دارم که درست و حسابی یادم نمیاد که این دومی رو کیا دارن و چیا مینوشتم... فقط میدونم که دلم برای وبلاگم و فضای صمیمانه بلاگری تنگ شده. بزرگ شدیم. ولی نه بزرگتر از اونکه از قلبهای گرم همدیگه بی نیاز بشیم. اونم توی این زمهریر بی مهری.

دلم میخواد دوباره بنویسم.

نمیدونم از چی از کی... اما دلتنگی برای نوشتن دلیل کفایته.

از یه رزیدنتی که دقیقا نمیدونه صبح کی شروع میشه و شب اصلا تموم میشه یا نه، سلام :)