روزِ مبادا

آدمیزاد باید یک جایی، یک کسی برای روزهای مبادا داشته باشد

کنار رودخونه

گفتی موهامو کوتاه کردم. میرفت تو چشمام اذیت می‌کرد.

زیر لب گفتم قربون موهات و چشات بشم دلبر...

گفتی عه! ببین هرچقدر میگم تو غذای من فلفل نریزین؛ نمیتونم تند بخورم؛ بازم ادویه میزنن. اخم کرده بودی و غر میزدی!

لبخند زدم و فکر کردم چطوری میشه یکی غر زدنش هم اخمش هم غذا خوردنش هم خوشمزه باشه؟

ورزش دور رودخونه؟ جدی؟ چرا منو نمیبری؟! قوانین رو رعایت میکنم :) امیدوارم توام رعایتشون کنی.... یا نه، راستش دعا میکنم نتونی! چه نتونستن باشکوهی! بعد تموم قانون‌ها رو برام بشکنی... 

دلم برات تنگ میشه. و هربار بیشتر بوی تو رو میدم... 

۱۰ شهریور ۰۴ ، ۰۱:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

چشماتو ببند آرزو کن...

گاهی وقتا نمیدونی همینکه میتونی درگیر روزمرگی بشی هم نعمت محسوب میشه. گاهی اینقدر کاهش مود دارم و حالم بده که دست و دلم به هیچ کاری نمیره. نه غذا نه استراحت نه درس نه هیچی. مقصر شخص نیست البته که اشخاص نزدیک میتونن تشدید یا تقلیل ایجاد کنن ولی این قضیه باید مسیله‌ای فراتر باشه مثل آشفتگی ذهنی یا یه استرس خیلی زیاد و خیلی نزدیک.

امروز روز تولدم بود و فقط خواهرم و ستاره بهم تبریک گفتن و یادشون بود. از اینکه دیگران نگفتن دلخور نیستم. میدونم که همه آدم‌های نزدیک‌ میدونن من شهریوری ام همین قشنگه و واقعا کافیه. میدونم که هرکسی درگیر میدونی از جنگ توی زندگی خودشه و هزار و یک فکر و خیال داره که باید تا آخر روز سرو سامون بده ولی خب قبلا انگار بیشتر برای همدیگه وقت میذاشتیم. یه جورایی مامن بودیم. فکر میکنی کار خاصی میکردیم؟ نه فقط حرفای همدیگه رو واقعی گوش میکردیم و حس شنیده شدن به طرف می‌دادیم. چند وقته با هرکی حرف میزنم احساس میکنم یا میخواد سریعا کارش رو بگه یا منتظره من زود حرفم رو تموم کنم. یه جور حس مزاحم بودن دارم که حالم رو بدتر میکنه. گاهی هم طرف گوش میکنه و هی همزمان توجیه میاره یا میخواد بگه نه ببین چیزای بدتری وجود داره و مسئله تو مهم نیست! شاید خودمم گهگاه این کار سخیف و کثیف رو انجام بدم ولی واقعا خیلی زود ازش پشیمون میشم و سعی میکنم جبران کنم. این نوع برخورد غریبه طوری هی فضا رو مسموم‌تر میکنه. 

اینکه مد کردن از کسی توقعی نداشته باش؛ گه خوری مفته. آدمیزاد مگه عنکبوته؟ درسته که تو نباید از همه به یک میزان توقع داشته باشی و بازم صحیحه که از خیلی ها هیچ توقعی نباید داشته باشی ولی این مسئله شامل آدم‌های نزدیک‌ انگشت شمار زندگیت که نمیشه. اگه بشه اصلا معنی نزدیک بودن چیه؟!

نزدیک یعنی ما انتخاب کردیم برای هم وقت و توجه و محبت و همدردی رو با کمال میل خرج کنیم. گاهی تو خوب نیستی گاهی من ... و ما به داد هم میرسیم. 

اشتباه میگم؟ اگه اشتباهه من این اشتباه رو دوست دارم. اون زندگی که بدون توقع باشه اصلا زندگی نیست. آدمیزاد نیاز داره که دوست بداره و دوست داشته بشه. با آدمهایی شبیه به خودش . حالا اگه توی پیدا کردن مصداق اشتباه کرد بحث دیگه آیه ولی بی تفاوتی و گاو بودن رو اینقدر مد کردن کردن کردن که راستی راستی بعضیا گاو بودن رو ارزش بالاتر دونستن...!

دلم میخوادت. فرقی نداره پس‌فردا آزمونم چقدر مهمه. فرقی نداره استرسم بالاست یا مرور عقبم یا یادم میره غذا بخورم، من تو رو همیشه کم دارم. به نبودنت عادت نمیکنم. روز تولد فک میکنی خدا بیشتر دعاها رو مستجاب میکنه؟ که برم بغلش گریه کنم بگم تو رو بهم بده....

۰۵ شهریور ۰۴ ، ۲۲:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

برای نگار

دلم میخواد بمیرم. این رو سه بار امشب به نگار گفتم. چون از صبح که پریود بودم و سرفه میکردم و دیشب بد خوابیده بودم برای همینا نتونسته بودم یک کلمه بخونم و دقیقا وقتی یکم عصر بهتر شدم فاطی و پسرش اومدن خونمون. مامان تموم کارا رو گذاشته بود برای وقتی که بیان. زهرا طبق معمول هیچ کاری نمی‌کرد و نمیشد هیچی رو بهش سپرد و عجیبترین قسمت ماجرا این بود که مامانم توقع داشت من تمام وقت کنار مهمون بشینم و سرش رو گرم کنم و باهاش حرف بزنم! حتی ده دیقه رفتم دستشویی که پد عوض کنم جلوی همون مهمون دعوام کرد که کجا بودی!

امروز شنبه بود و پنجشنبه هم آزمون منه. حالم خوب نیست. اصلا ... 

میدونم که خیلی وقت تلف کردم و میتونستم الان توی حالت خوبی باشم ولی دلیل نمیشه که این همه خانوادم بی ملاحظه باشن نزدیک امتحانم. تموم امشب بغض داشتم. از همه متنفرم از خودم بیشتر

 از همه متنفرم از خودم بیشتر!

از همه متنفرم از خودم بیشتر!

از همه متنفرم از خودم بیشتر!

دلم میخواد بمیرم. واقعا. دلم میخواد همه رو پس بگیره و بده به یکی که لیاقت و موقعیتش رو داره. من نهایت به درد همون معمولیات میخورم که همیشه ازشون بدم میومد و قانع نبودم بهشون.

دلم میخواد بمیرم.

متنفرم از قضاوت دیگران وقتی قراره امتحانم رو بیفتم. بیزارم از این همه دست و پا زدن.

شکمم درد میکنه سرم درد میکنه جلوی گردنم یه جایی معادل تیروئید انگار فشار روشه و احساس خفگی میده و به لمس حساسه. سرفه میکنه و قلپ قلپ خون نیاگارا بیشتر ازم میره.  قفسه سینم تنگه. ولی هیچی نمیشه

بازم هیچی نمیشه....

۰۲ شهریور ۰۴ ، ۲۳:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

بی درمون

هزار حرف تو دلمه. هزار درد بی درمون...

بعضیاش رو به نهنگ آبی گفتم. خیلی‌هاشون رو هیشکی نمیدونه.

خدا کنه یه روزی خوب شیم. یعنی میشه؟

۰۱ شهریور ۰۴ ، ۰۳:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

معجون منی

اگه بخوام به ترتیب بشمرم اول از همه مهربونی و احساست منو میکشونه. بعد منطق و عقل و انعطافت موقع مطرح شدن هر موضوعی! تو برای جوابهای ساده هم فکر میکنی. هنوز نمیدونم بیشتر جوانب رو میسنجی یا دنبال بهترین یا صادقانه‌ترین جوابی. دلم میخواد بدونم :) از اون دونستنها که خودت ریز ریز بهم توضیح بدی و من لبخند بزنم و بگم آره منم همین فکر رو میکردم! توی دنیایی که این مسائل ترند نیست، تو یه جور خوبی خودتی. ترند نیست که مرد اینقدر گرم باشه این همه با احساس باشه نسبت به نزدیکترین‌های زندگیش. معمول نیست مرد اینقدر به نظرات فکر کنه و نظرش رو عوض کنه. آدم‌های ظاهر بین و احمق چطوری این گنجهای تو رو نمیبینن؟! اصلا بهتر! بذار خودم تنها رصدخونه‌ی این کهکشون مخفی باشم. جای همه نگات میکنم...

سومین ویژگی حتما شجاعت توئه. من شیفته‌ی شجاعت و قدرتش هستم. اینکه به سختی میشه توی چارچوب قرارت داد. استاندارها مال توئه. خط قرمز‌ها برای توئه و دیگران باید یاد بگیرن رعایتش کنن. این خیلی قیمتی و خیلی درخشانه به چشم من :)

چهارم اینکه تو جنگجوی منی... اصرار دارم که نگم سخت کوش. نه! تو کارت از کوشش و تلاش گذشته. تو سالها جنگیدی و توی هر شرایطی دوباره ادامه دادی. من این رو خیلی خوب میفهمم. آدمای جنگجو توی دنیا زیاد نیستن. اونهایی که چشمها و اشک‌هاشون هم فرق میکنه. اونهایی که نمیتونن هرگز به گذشته برگردن و امروز رو زندگی میکنن برای فردایی که روشنتره و ساختنش نفس به نفس پیش میره... و من چقدر خوب اینها رو میفهمم. 

پنجمین ویژگی روح صدای توئه وقتی به کلمات جون میده. شعرها رو میرقصونه و به رویاها رنگ میده. صدای تو گاهی خشن و استواره مثل کوه و گاهی نرم و روونه مثل آب چشمه‌های روشن کوهستان! تو از زبون ستاره‌ها برام لالایی میخونی و آندرومدا و راه شیری سر روی شونه‌هات میذارن... هرم نفسهات قلب من رو به تپش میندازه. 

ششم جسم فیزیکی تو با همه جزئیاتی که سالها ازت جذاب‌ترین مرد جهان رو ساخته. گاهی فکر میکنم حتی این بعد از تو هم مال منه و هیچ کس به اندازه‌ی من فاتح و کاشفش نبوده :) جزئیات خطوط انگشت‌ها و ناخن های دستت رو کسی به اندازه‌ی من بلده؟ یا فرم زیبای ابروهات که موقع سربازی هم دلبرتر از همیشه بود. خال لبت خال چشمت خال گونه و خال پیشونی و گردن و انگشت و بینی و بقیه رو که میبینم؛ فکر میکنم مگه فرشته ها چند بار تو رو بوسیدن؟ جسم تو وقتی در مسیر مهربونی و احساساتت قرار میگیره گویا هر عضو معنای زیستی تازه‌ای رو متولد میکنه. تو با چشمهات حرفهای عمیقی میزنی گاهی مهر میطلبی و گاهی عشق میبخشی و ذوبم میکنی. انگشت‌های تو رو گویی خدا برای لمس مرزهای شب آفریده و آغوشت هنوز راز تپش قلب این کهکشونه. تو با همه‌ی رمز و رازها و ابریشم موها و جزئیاتت با بقیه موارد قبلی ترکیب شدی و چیزی رو ساختی که من براش بی تابم...  

 

۳۱ مرداد ۰۴ ، ۰۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

از اول

هنوزم آشپزی اونقدر حس زندگی میده که میتونه کاملا آرامش رو بهت برگردونه و شارژت کنه برای شرایط سخت! امروز برای مامان اینا ته‌چین پختم. خودم زیاد راضی نبودم به نظرم متوسط بود ولی همه خوششون اومد و کلی تعریف و تمجید دریافت نمودم!

خدایا بنده‌ی خرابکار و گند زده رو اگه تحویل نگیری چیکار باید بکنه؟ همونکه کلی نعمت بهش دادی ولی سر به هوا بود و شکر نکرد و کثیف شد. این کثیفی و دوری اذیتم میکنه. این نادانی بیشتر... این غرور این تکبر این خودبرتربینی احمقانه رو از بنده حقیر پاک کن. من آخه بدون تو؟ خدا نکنه..... 

کمکم کن جبران کنم. نمیخوام این وضع رو...  دستمو بگیر. من دوست ندارم هرچیزی رو که بوی جدایی از تو رو بده... ببخش منو. پاکم کن. از اول دوستم داشته باش. منو توی آغوشت قایم کن....

۱۱ مرداد ۰۴ ، ۰۲:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

خال لبت

برای اولین بار از روی گوشی بوسیدمت! تا حالا اینقدر برای دیدن کسی دلتنگ نبودم.هیچ وقت این همه سناریو برای کسی نپروروندم. لعنتی...

گَرد ستاره‌ی قلب من اگه با خال لبت مشترک باشه چی؟ یا حتی با خط مژه‌های شاعرانه‌ت. چرا این همه درگیر توام؟ رویای تو یهو از کجای هستی من رو فتح کرد؟ تو کدوم پادشاهی که این همه از اقلیمت دور موندی؟ مردم شهرت دلتنگن بی قرارن و لبریزن از عشق و رنج و صبوری!

آشفته حالم! توی زندگی بعدی به دیدنم بیا...   

۱۱ مرداد ۰۴ ، ۰۱:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

پیس میکر

روز مبادا کجاست؟ هر روزی که بدون تو میگذره... 

از بقیه آدما بیزارم. تو چرا اینقدر خوبی؟ درباره‌ی تو ساعتها حرف زدم. نه اینکه بعضی کارات ناراحتم نکنه ولی خب میتونم ببخشم. بالاخره این روزا هم میگذره.‌ هردوی ما باید این‌ ماراتن رو به سلامت تموم کنیم. جز موفقیت راهی نداریم :) 

باید بیشتر برات بنویسم. چقدر دیروز که اون بچه رو بغل کرده بودی بهت میومد بابا بشی :) من اونقدر خوبم که انگار واقعی نیستم؟ لعنتی پس خودت چی؟! قلب منی... 

۰۷ مرداد ۰۴ ، ۱۶:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

ناگزیر

این همون روز مباداییه که نباید می‌رسید. اما چاره چیه؟

امروز نیک توی قسمت جدید کشته شد. من هنوز از کار نویسنده و کارگردان بهت زده ام. چرا واقعا؟ اونجا کسی نبود و جون میتونست صداش کنه و فقط بهش بگه نباید سوار شی! همین.... چرت پایان بندی سریال‌های هالیوود همیشه با کشت و کشتاره؟ اون از دنریس تارگرین و اینم از نیک بلین! 

دلم برای جیگرطلا تنگ شده. به خودم قول دادم باهاش خیالپردازی نکنم چون میخوام برام بمونه.... اما واقعا شبی نیست که دلم بوسه و بغلش رو نخواد.

الان AI میگه احتمالا تامفورد چوبی میزنه. نمیدونم لابد خوبه :) چون تو میزنی اسمش هم خوبه ... 

۰۱ خرداد ۰۴ ، ۰۲:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da

سلام

چقدر میگذره؟ خیییلی!! اصلا نمیدونم چقدر! انگار وبلاگ برای دوره کبوترهای نامه رسون بوده.

ولاگهایی که بوک مارک کردم هیچ کدوم از سالها قبل تا الان به روز نشدن. چه غم انگیز... چه دلگیر

منم دوتا وبلاگ دارم که درست و حسابی یادم نمیاد که این دومی رو کیا دارن و چیا مینوشتم... فقط میدونم که دلم برای وبلاگم و فضای صمیمانه بلاگری تنگ شده. بزرگ شدیم. ولی نه بزرگتر از اونکه از قلبهای گرم همدیگه بی نیاز بشیم. اونم توی این زمهریر بی مهری.

دلم میخواد دوباره بنویسم.

نمیدونم از چی از کی... اما دلتنگی برای نوشتن دلیل کفایته.

از یه رزیدنتی که دقیقا نمیدونه صبح کی شروع میشه و شب اصلا تموم میشه یا نه، سلام :)

۳۱ مرداد ۰۲ ، ۰۰:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Poom_Da